در سال های اخیر، زمینه روان درمانی خانواده و تلاش برای ارتقای سطح بهداشت روانی آن، پژوهش های روان شناختی بسیاری را برانگیخته است، چرا که خانواده کوچکترین واحد اجتماعی تلقی می شود و اجتماعی که از خانواده ی سالم تشکیل شده مسلماً اجتماعی سالم است و شرط خانواده ی سالم این است که افراد آن سالم باشند، بنابراین برای بهبود وضع اجتماع، تلاش برای بهبود وضع خانواده و افراد آن مهم ترین مسئله است (ستیر، ترجمه بیرشک، 1384). زوجین پیکره ی اصلی خانواده به شمار می آیند و سلامت ساخت، مرزها و زیر سیستم های یک خانواده، به میزان استحکام و پویایی این پیکره بستگی تام دارد (هاروی، 2005).

توضیح به صورت عکس درباره بهداشت روانی

 

     بر این اساس در رویکرد شناخت درمانی نیز بر فرضیه و باورهای موجود در طرحواره های شناختی زن و شوهر تأکید شده است. به نظر بک وقتی طرحواره های شناختی (باورها و فرضیه ها) تحت تأثیر تحریفات شناختی قرار می گیرند، حکم قاعده یا باورهای غیر منطقی را پیدا می کنند که این باورهای افراطی و بسیار مطلق باعث می شوند نظام تفسیری زوجین به صورت غیر منطقی و نادرست عمل کند و زن و شوهر در تعاملات خود دچار تعارض شوند (بک،ترجمه، قراچه داغی، 1380).

 

      مطالعات دیدگاه شناختی و ارتباطی در مسائل زناشویی و مطالعه عوامل دخیل در تعارض زناشویی نشان داده است که شناخت، تفکرات و باورهای ارتباطی نقش به سزایی در روابط زوجین ایفا می کنند. از دیدگاه نظریه عقلانی- عاطفی – رفتاری، ناسازگاری زناشویی علت وفاداری زوجین به یک یا چند اسطوره ارتباطی است که این اسطوره ها عموماً مربوط به روابط زناشویی و عشق می باشند. اسطوره ها باور همگانی بوده که باعث می شوند زوجین انتظارات خود را از یکدیگر بالا برده و بادنبال کردن این اسطوره ها در روابط خود احساس نارضایتی کنند.ا گر این اسطوره ها تبدیل به الزام و اجبار گردد (باور غیر منطقی) آنگاه ناسازگاری زناشویی بروز می کند (درایدن، 2003).

 

     وابستگی آفتی بزرگ است که یک رابطه را به ناکامی می‌کشاند، زیرا انسان وابسته همواره فرد مقابل را وادار می‌کند به خاطر او، افکار و عقاید و نوع زندگی خودش را عوض کرده و به‌طور کلی طبق نظر او زندگی کند. مسلما چنین فردی هرگز نمی‌تواند عشق خود را همان‌طور که هست بپذیرد و او را دوست داشته باشد.

 

    وابستگی نوعی نیاز عاطفی و روانی به فرد دیگری است که بدون وجود او فرد وابسته، در زندگی‌اش دچار مشکل می‌شود. در واقع فرد وابسته از آن جهت به دیگران وابسته می‌شود که گمان می‌کند بدون حضور دیگری نمی‌تواند تعادل روانی داشته باشد. بزرگ‌ترین مشکلی که وابستگی برای انسان ایجاد می‌کند و تمام زندگی او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد این است که مانع هویت و فردیت‌یابی او می‌شود

 

(بختیاری پور و عامری،1389).

 

     بنابراین پژوهش حاضر برآن است که رابطه بین وابستگی و باورهای ارتباطی زوجین با تعارض زناشویی را به علت تأثیری که بر کیفیت روابط زناشویی دارد وهم چنین به این علت که پژوهش خاصی در این زمینه انجام نگرفته بود را بررسی کند.

 

بیان مسأله

 

     تعارض زناشویی، ناشی از واکنش نسبت به تفاوت های فردی بوده و زمانی که آنقدر شدت می یابد که احساس خشم، خصومت، کینه، نفرت، حسادت و سوء رفتار کلامی و فیزیکی در روابط آنان حاکم می شود و به حالت ویرانگر درمی آید، حالتی غیر عادی است (کالینو سویی گوک، 2009).در واقع کنش و واکنش دو فرد که قادر نباشند منظور خود را تفهیم کنند، تعارض نامیده می شود(وایلی، 2000). تعارض زناشویی وقتی بروز می یابد که اعمال یکی از طرفین با اعمال طرف مقابل تداخل کند، هم چنان که دو فرد به هم نزدیک تر می شوند، پتانسیل تعارض افزایش می یابد. در حقیقت، وقتی تعاملات بین زوجین بیشتر می شود و فعالیت ها و موضوع های متنوع تری را در بر می گیرد، فرصت مخالفت بیشترمی شود، در این حالت، رفتار یک شخص با توقعات شخص دیگر جور در نمی آید (گلادینگ، 2003، ترجمه، 

خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir

  بهاری، 1386)

 

      از طرف دیگر عوامل شناختی نیز در درک مسائل زناشویی و تغییر رابطه اهمیت زیادی دارد. زوجین مجموعه ای ازانتظارات، باورها و تصورات خیالی مربوط به صمیمیت را که عمدتاً غیر واقع بینانه است ومنجر به کاهش صمیمیت و رضایت می شود، در پیوند زناشویی وارد می کند.

 

      در نظریه های شناختی، الگوهای اسنادی مورد توجه خاص قرار گرفته است. بر اساس این الگو، استنتاج های افراد از مشاهده رفتارهای همسرشان به طور جدی بر رضایت آنان تأثیر دارد. علاوه بر این، باورهای غیر منطقی، خطاهای شناختی و باروهای غیر واقع بینانه نیز در رابطه با زوجین بررسی شده است (گلدنبرگ و گلدنبرگ،2000).

 

     مسائلی مانند برداشت های منفی زوجین، داشتن معیارهای انعطاف ناپذیر، تعصب های شخصی و سوء تفاهم یا درک نکردن صحبت های یکدیگر آن طور که هست،در اغلب ازدواج ها موجب نارضایتی زوجین شده، بر جنبه های مثبت ازدواج غلبه می یابد. ریشه مشکلات و ناسازگاری های زناشویی در تفکرهای غیر منطقی یک یا هر دو شریک زندگی است که در صورت اصلاح این تفکرها اختلاف زناشویی نیز از بین می رود (الیس، 1990). وابستگی ناشی از ترس ما از تنها ماندن و پذیرفته و تأیید نشدن است چنین ترسی در نهایت منجر به آن می شود که ما نتوانیم واقعی باشیم و هم چنین نمی توانیم روابط سالمی با خود، دیگران و محیط اطرافمان برقرار کنیم.

 

     متخصصان بهداشت روانی معتقدند که توانایی تشخیص علائم  و نشانگان وابستگی برای اجتناب از هر گونه آسیب روان شناختی و فیزیکی و هیجانی بسیار حائز اهمیت است (بارگر، 2005).

 

     از طرف دیگر شواهد فراوانی گویای آن است که زوجین در جوامع امروزی جهت برقراری و حفظ روابط صمیمی و درک احساسات از جانب همسرانشان به مشکلات فراگیر و متعددی دچارند. بدیهی است که کمبودهای شدید موجود در کفایت های عاطفی وهیجانی و شخصیتی همسران هم چون توانایی کنترل رابطه و نیاز اثرات نامطلوبی بر زندگی مشترک آنان می گذارد و این مشکلات سبب پریشانی روابط زناشویی آنها شده و احساس رضایت و خشنودی در زندگی زناشویی را در آنان کاهش می دهد (بختیاری پور و عامری، 1389).

 

     از این رو،روش انجام این پژوهش جهت شناسایی عوامل دخیل شناختی و رفتاری در تعارض زناشویی ضروری به نظر می رسد اگر چه تاکنون در ایران پژوهش های بسیاری پیرامون عوامل اقتصادی، فرهنگی، روان شناختی و جامعه شناختی دخیل در مشکلات زناشویی انجام شده است اما تاکنون پژوهشی به طور مشخص نقش عوامل شناختی و شخصیتی مهمی چون باورهای ارتباطی و وابستگی به دیگران در زوجین را در تعارض زناشویی آنان بررسی نکرده است.

 

      پژوهش حاضر در پی پاسخگویی به این سؤال اساسی است که کدام یک از مؤلفه های وابستگی به دیگران و باورهای ارتباطی پیش بینی کننده قوی تری برای تعارض زناشویی است؟ از این جهت تلاش می شود تا در این پژوهش رابطه مولفه ای وابستگی به دیگران و باورهای ارتباطی با تعارض زناشویی بررسی گردد.

 

اهمیت و ضرورت

 

     ازدواج پدیده ای است که می تواند باعث آرامش و سلامت روانی زن و مرد گردد، در عین حال می تواند به جایی برسد که به جای تامین انرژی روانی زوجین، انرژی زیادی از آنان گرفته باعث بروز انواع اختلالات روانی گردد. در این صورت تنها دو راه حل برای زوج  درمانده، باقی خواهد ماند اول اینکه گرچه زندگی زناشویی آنها، آکنده از آشفتگی هاست، آن را تحمل کنند و دومین راه حل، طلاق است ، راهی که در سال های اخیر، در صد زیادی از افراد، آن را بر می گزینند( فرحبخش،1383).

 

     طلاق، منشاء بروز آسیب های اجتماعی فراوانی است. در سال های اخیر، شاهد افزایش نرخ طلاق  و کاهش طول ازدواج بوده ایم. از جمله دلایل اصلی بروز طلاق عبارتند از: فقدان تفاهم شخصیتی وناهمسانی فرهنگی و اجتماعی، مطلوب نبودن فرایند همسریابی ، نارضایتی جنسی، فقدان آموزش در خصوص مهارت های زندگی ، عدم سازگاری سبک های دلبستگی زوجین، باورها ونگرش های ناکارآمد و انتظارات غیر منطقی از ازدواج (صیاد پور، 1384).

 

افزایش روز افزون تعارض های زناشویی در دنیای معاصر و خطر بروز جدایی و اثر منفی آن بر سلامت روانی زوجین و فرزندان آنان موجب شده است تا مشاوران و خانواده درمانگران نظریه ها و طرح هایی را برای کمک به زوجین دچار تعارض ارائه دهند. (بیچ، 2006).

 

     باورها، شناخت و اسطوره هایی که در اذهان افراد از جمله زوج ها وجود دارد در نحوه ارتباطات آنها تأثیر می گذارد. شناخت این باورها و نفوذ آنها را در زوج ها، کارکرد خانواده، در سازگاری زناشویی و تداوم این ارتباط نمی توان نادیده گرفت. (بک،ترجمه،قراچه داغی،1380).

 

      در همین راستا انجمن بهداشت روانی ملی اظهار می دارد که وابستگی یک رفتار آموخته شده نیز می تواند باشد که می تواند از یک نسل به نسل دیگر منتقل شود و در واقع یک وضعیت هیجانی و رفتاری است که بر توانایی فرد برای داشتن یک رابطه زناشویی رضایت بخش و سالم اثر گذار است. یکی از علت های زیر بنای این وابستگی را به تفکرات غیر منطقی فرد وابسته می توان نسبت داد و تفکراتی از قبیل سردرگمی و حس بی کفایتی داشتن، اعتقاد به اینکه دیگران مسئول هیجان و انتخاب های وی هستند. وابستگی، به دیگران و ترس و تنهایی، بی ارادگی در انتخاب، تلاش مستمر برای تأثیر گرفتن دیگران حتی در هنگام به مخاطره افتادن. همان طور که الیس معتقد بود به احتمال قوی برخی زوجین تحت تاثیر باورهای غیر منطقی، دچار گرایشات خاص در رفتارها و اعمال خود می شوند که موجبات نارضایتی آنان را در زندگی زناشویی فراهم می آورد. و این تفکرات غیر منطقی را ریشه بسیاری از مشکلات و اختلالات روانی می داند و به دنبال مجموعه ای از این توقعات و تفکراتغیر واقع گرایانه و فراز و نشیب های زندگی است که تعارض زناشویی بروز می کند(بختیاری پور و عامری، 1389).

 

     با توجه به نقش و اهمیت ازدواج در شکل گیری خانواده و تداوم نقش آن در جامعه محقق قصد دارد تا هر چه بیشتر باورهای ارتباطی رایج و مؤثر بر تعارضات زناشویی را بررسی کند از آنجا که هدف از تشکیل خانواده، ناسازگاری، فروپاشی و طلاق نیست. اما متاسفانه افزایش روز افزون ناسازگاری و طلاق را شاهد هستیم . به نظر محقق استحکام بخشیدن به کانون خانواده، بررسی حوزه هایی که به اختلاف و ناسازگاری زناشویی منجر شده و نهایتاً طلاق و فروپاشی نظام خانواده که اثرات مخرب و سوء بر زوج ها خصوصاً فرزندان می گذارد و نیز تاکید هر چه بیشتر بر ایجاد رابطه، نحوه ونگرش به ارتباط و کیفیت ارتباط در تداوم زندگی زناشویی، تاکید بر باورهای ارتباطی و اسطوره هایی که در حل و رفع تعارضات و در نتیجه سازگاری و کارکرد خانواده مؤثرند برای برگزاری دوره های آموزشی برای زوج ها تأکید کند.

 

     لذا یافته های حاصل از این پژوهش می تواند در پیشگیری از طلاق، بالا بردن سطح آگاهی کارمندان از انواع باورهای ارتباطی می شود که میزان تعارضات زناشویی را کاهش دهد و سطح کیفی زندگیشان را افزایش دهد.

 

اهداف پژوهش

 

هدف اصلی

 

     تبیین رابطه وابستگی به دیگران و باورهای ارتباطی با تعارضات زناشویی

 

اهداف جزئی

 

     1- تبیین رابطه وابستگی به دیگران و ابعاد آن با تعارضات زناشویی و ابعاد آن

 

     2- تبیین رابطه باورهای ارتباطی و مؤلفه های آن با تعارضات زناشویی و ابعاد آن

 

     3- تبیین نقش پیش بینی کنندگی تعارضات زناشویی بر اساس وابستگی به دیگران و باورهای ارتباطی.

 

فرضیه های پژوهش

 

     1- بین وابستگی به دیگران و ابعاد آن با تعارضات زناشویی و ابعادآن رابطه معنادار وجود دارد.

 

    2- بین باورهای ارتباطی و مؤلفه های آن با تعارضات زناشویی و ابعاد آن رابطه معنادار وجود دارد.

 

سؤال پژوهش

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...